در قسمت ادبیات با رمان تاثیر گذاری شروع میکنم  که هنوز هم همه ی تصویرهارو خوب یادمه. وقتی یوسف پرواز کرد و کتاب های ایدین سوخت. عباس معروفی من رو یاد گابریل گارسیا مارکز می اندازه اما از نوع ایرانی و دلچسبش. با اینکه اخر قصه ایدین شخصیت مورد علاقه ام شد سوجی اورهان اما خوندن 350 صفحه زندگی واقعی همینقدر تلخ خواهد بود.

کتاب شروع می شود:

.قابیل گفت من تو را البته خواهم کشت. هابیل گفت مرا گناهی نیست که خدا قربانی پرهیزگاران را خواهد پذیرفت. اگر تو به کشتن من دست براوری من هرگز به کشتن تو دست برنیاورم که من از خدای جهانیان می ترسم. می خواهم که گناه کشتن من و گناه مخالفت تو هردو به تو بازگردد تااهل جهنم شوی که ان اتش جزای ستمکاران عالم است.

.

عباس معروفی قبل از شروع رمان پر هیجانش ایه ای از سوره ی مائده اورده است تا نقشه ای باشد برای پیش رفتن خواننده با رمان و درگیری های شخصیت هایی از جنس هابیل و قابیل.

.

ایدین  چشم هاش را در خاطره صورت سورمه بست. سعی کرد افکار خود را متمرکز کند. لحظه ای ارام ماند بعد گفت: اخر همه ش یادم نیست.

اقای میرزایان گفت:هرچه که یادت هست بخوان.

سورمه با لحنی جدی گفت:بخوانید.

.خون گدایی همچو من رسمی ز حلاج است و بس

زنجیر عشق سلسله ماند به پا تا پای دار

ای ابر عشق دردمند ای دختر قداره بند

من تار تو زخمی بزن امشب بیا بر من ببار

لب بسته ام از هجر تو مردی ز خیل مردگان

هم برزخ این روزگار هم ترس از پایان کار

دردا که دل در ماتم است کی می تواند از فراق

بگریزد از این اشیان تا کی بماند روزه دار

بلبل چه می داند که بر بام کدام اید فرود

ازاده و عاری ز شب پندارت ازادگار

ایم چو چنگ اندر خروش چون زخم بر من می زنند

این مردمان رنگ رنگ این دشمنان نابکار

امشب نگار سرکشم یده قلب اتشم

اتشفشان خامشم تصویر سرد کوهسار

ای وای بر سوته دلان و عاشقان بی نشان

متروکه های بین راه ویرانه های شادخوار

اتش زنید بر خانه ام این جسم را بی جان کنید

خاکسترم بر باده ها تندیس من مردانه وار

پرچم نشان یادها هم بر فراز بام ها

فرسوده در ایام ها عشق نهان یادگار.

شعری از ایدین.

سمفونی مردگان رمان هست که بی شک هر خواننده ای باهاش زندگی خواهد کرد و هربار که نگاهش میکند با خودش می گوید: لعنتی کاش دوباره برای اولین بار می خواندمت!

بخشی از کتاب:

عشق را باید با تمام گستردگی اش پذیرفت تنها در جسم نمی توان پیداش کرد بلکه در جسم و روح و هوا. در اینه در خواب در نفس کشیدن ها انگار به ریه می رود و ادم مدام احساس می کند دارد بزرگ می شود!

و در اخر هیچ وقت یادتان نرود هر اتفاقی افتاد " حتما باید اینطوری می شده."

و کدام یک از ما آیدینی پیش رو نداشته است، روح هنرمندی که به کسوت سوجی دیوانه‌اش درآورده‌ایم، به قتلگاهش برده‌ایم و با این همه او را جسته‌ایم و تنها در ذهن او زنده مانده‌ایم. کدام یک از ما؟


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها